دلم نمیومد ازش بنویسم..
سلام خیلی وقتِ که فرصت نکردم یه سر به اینجا بزنم بهتر بگیم که دل و دماغش رو نداشتم که به اینجا سر بزنم، این چند هفته اخیر خیلی بهم سخت گذشت پیشی خانومم مریض بود و از دستش دادمش ، آره در کمال ناباوری از دست دادمش ، خیلی سخت بهم گذشت ، و اون پیشی کوچیکرم که قبل از همه این ماجراها و با بدحال شدن پیشی خانوم خودم دادم به یکی از بچه ها که خدارو شکر جاش خیلی خوب شدو و الان حسابی خوشبخت شده. و تو همین گیر و دار از داداشینا دلخور شدم و الان دو هفته ای هست که باهاشون قهرم و هرچقدرم که مامان تلاش کرد که جلوش رو بگیره و آشتی بده نمیدونم چرا من سرد نمیشم که آشتی کنم ، و از خودم تعجب میکنم که اینهمه کینه ای شدم نمیدونم دلیلش دقی...