یه اتفاقِ جدید
راستش بخواین امروز اولین روزیه که وبلاگ درست کردم
کلیم ذوق مرگم که هی تند تند بیام و مطلب بزارم
چند روزِ که با همسری تصمیم گرفتیم که ماشین عوض کنیم و یه ماشینِ بهتر بخریم
درستِ که کلی واسمون سختِ و باید پولامون جمع و جور کنیم و بخریمش ولی خب یه حرکتِ مثبتِ و رو به جلو!
بالاخره یه ماشینِ خوب واسمون پیدا شد و کاندیدش کردیم که بخریم ولی شهرستانِ و دوستای همسری کلی ازش تعریف کردن احتمالا اگه بشه طیِ چند روزِ آینده میارنش تهران و میشه یه فصله جدید تو زندگیه مشترکه ما،
اونم درست یک روز بعد از اولین سالگردِ ازدواجمون(البته با احتسابِ یه سال عقدمون دومین سال).
انگار همین دیروز بود که عروسی کردیم
خیلی خوش گذشت و شاید به جرات بتونم بگم که یکی از خوشحالترین عروسای دنیا بودم
آخه من و همسری خیلی سخت بهم رسیدیم
بعدِ کلی سختی و کلنجار رفتن
بعدِ 4 سال دوستیِ طولانی که شاید یه روز حوصله کنم و بیام اینجا تعریف کنیم بهم رسیدیم
واقعا داشتنش واسم بهترین اتفاقه ممکن بود
هر روزی که پیش میریم بیشتر دوسش دارم و عاشقش میشم
واسه سالگردِ ازدواجمون جمعه 18 اردیبهشت رفتیم خونه مامانمینا اونجا یه کم کیک خوردن و فوت کردن و از این جنگولک بازیا
فردام که تولدِ همسریه و من هنوز هیچی نخریدم و حتی نمیدونم که میخوام چی بخرم!
حالا شاید ماشینمون بزارم به حسابِ همون کادویِ تولدش آخه ما همه چیمون یکیه دیگه ،
حالا تا ببینیم چی میشه!