همسر عزیز و مهربانمهمسر عزیز و مهربانم، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
آناد خانوم یعنی خودمآناد خانوم یعنی خودم، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره
اون عصرِ پاییزی قشنگاون عصرِ پاییزی قشنگ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره
میوه ی بهشتیِ خونه ی مامیوه ی بهشتیِ خونه ی ما، تا این لحظه: 3 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

سلام روزهای آینده

بهمن 97 برام خیلی بد بود،بعد از اون چند ماهی طول کشید که خودم رو جمع و جور کنم، ولی امیدوارم که بتونم اون خاطررو با یه خاطره ی خوب جایگزین کنم

پایان بهار 96

1396/3/30 10:16
نویسنده : آنادمهری
225 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

امروز 30 خرداد ماهه و فردا دیگه بهار 96 تموم میشه و یه تابستون طولانی و گرم پیشه رومونهچشمک

روزا طبق معمول مثل برق و باد میگذرن و آدم همش چشمش به تقویمه که روزای جوونیش داره از جلو چشماش عبور میکنه،

کار و بار همسری تعریفی نداره و پروژه تقریبا تموم شده خطاو دیگه از 11 تا 3 اینا میره و معمولا 4 خونست،

و به شدت دنباله کاره،

و من همش دعا میکنم که اینبار بتونه یه کاره ثابت پیدا کنه نه پروژه ای که همینکه پروژه تموم شد بازم مجبور باشه دنباله کار باشه،زیبا

ولی کو از کاره ثابت و حتی کو از کاره پروژه ایبی حوصله

خیلی بیکاری زیاده و واقعا نمیدونم با این وضعیت قراره تکلیفهشاکی مردم چی شه،

با این شرایط منی که دیگه 10 روزی بیشتر تا 30 سالگیم نمونده حتی نمیتونم به بچه دار شدن فک کنم چه برسه که بخوام اقدامی هم کنم،غمناک

ولی سعی میکنم اصلا بهش فک نکنم و خودم رو با روزمرگی هام سرگرم میکنم و سعی میکنم در لحظه هام خوش باشم و واسه آخره هفته هام اکثرا برنامه سرگرمیفرشتهمیچینم که از روزام لذت ببرم و همسری رو هم با خودم میکشم و میبرم

تعطیلات خرداد رو رفتیم رامسر و خیلی بهمون خوش گذشتniniweblog.com و آرامشه خوبی واسمون داشت،

نمیخوام با فکره آینده ای که اصلا معلوم نیست روزام رو خراب کنه و همش تو دلم میگم خوب خدارو شکر زندگی دوتاییمون niniweblog.comداره میگذره و مشکله خیلی خاصی نداریم و مشکلمون فقط برنامه ریزی مالی واسه بچست که اونم بچه ای که معلوم نیست وقتی بزرگ بشه رفتاری بکنه که اون موقع به خودم نگم اصلا ارزشش رو نداشت که این همه خودم رو اذیت کنم اصلا،niniweblog.com

حاله پیشی خانومم بهتره و با دارو مشکلش niniweblog.comرو کنترل کردیم ،

ولی بحثه داروهاش خیلی جدیه و اصلا حتی نباید یه وعدش هم از یادمون بره یا دیر شه

فک کنم قسمتش این بود که با این مریضیش خونه ما بیاد که من مواظبش باشم ،niniweblog.com

مامانینام خوبن و مامان یه کم با مسائل سلامتی و روحیش درگیره و خدارو شکر داداشم بهتره و انگاری کم کم داره یاد میگیره که با مشکلات زندگیش تقابل کنه و هی جا خالی نده که ترکشاش به من و مامانینا بخوره ،niniweblog.com

و فک میکنم نهایتا تا آخره امسال بچه دار شن نمیدونم فک میکنم که آدم هرچی کوچیکتره زندگیرو راحتتر میگیره و کمتر نگرانه بخاطره همینه niniweblog.comکه اونا اصلا به مشکلات بچه فک نمیکنن و میخوان که بیارن ،

خلاصه که فعلا همینطوریاست،

راستی اینم یادم رفت که بگم هوا به شدت گرم شده و به نظره من امسال گرماها زودتر شروع شده،

25 مرداد ماه هم که عروسی داریم و شکر که من لباس دارم و اصلا دغدغه لباس و خرید ندارمخندونک

خدارو شکر بازم که تنموم سالمه و تو زندگیمون آرامش داریم niniweblog.com،

درگیره کارم حسابی و اصلا وقت نمیکنم به وبلاگ سر بزنم ، ولی اینبار قول میدم که زودتر بیام و بنویسم ..

فعلا بایniniweblog.com

پسندها (1)

نظرات (0)