پایان بهار 96
سلام
امروز 30 خرداد ماهه و فردا دیگه بهار 96 تموم میشه و یه تابستون طولانی و گرم پیشه رومونه
روزا طبق معمول مثل برق و باد میگذرن و آدم همش چشمش به تقویمه که روزای جوونیش داره از جلو چشماش عبور میکنه،
کار و بار همسری تعریفی نداره و پروژه تقریبا تموم شده و دیگه از 11 تا 3 اینا میره و معمولا 4 خونست،
و به شدت دنباله کاره،
و من همش دعا میکنم که اینبار بتونه یه کاره ثابت پیدا کنه نه پروژه ای که همینکه پروژه تموم شد بازم مجبور باشه دنباله کار باشه،
ولی کو از کاره ثابت و حتی کو از کاره پروژه ای
خیلی بیکاری زیاده و واقعا نمیدونم با این وضعیت قراره تکلیفه مردم چی شه،
با این شرایط منی که دیگه 10 روزی بیشتر تا 30 سالگیم نمونده حتی نمیتونم به بچه دار شدن فک کنم چه برسه که بخوام اقدامی هم کنم،
ولی سعی میکنم اصلا بهش فک نکنم و خودم رو با روزمرگی هام سرگرم میکنم و سعی میکنم در لحظه هام خوش باشم و واسه آخره هفته هام اکثرا برنامه سرگرمیمیچینم که از روزام لذت ببرم و همسری رو هم با خودم میکشم و میبرم
تعطیلات خرداد رو رفتیم رامسر و خیلی بهمون خوش گذشت و آرامشه خوبی واسمون داشت،
نمیخوام با فکره آینده ای که اصلا معلوم نیست روزام رو خراب کنه و همش تو دلم میگم خوب خدارو شکر زندگی دوتاییمون داره میگذره و مشکله خیلی خاصی نداریم و مشکلمون فقط برنامه ریزی مالی واسه بچست که اونم بچه ای که معلوم نیست وقتی بزرگ بشه رفتاری بکنه که اون موقع به خودم نگم اصلا ارزشش رو نداشت که این همه خودم رو اذیت کنم اصلا،
حاله پیشی خانومم بهتره و با دارو مشکلش رو کنترل کردیم ،
ولی بحثه داروهاش خیلی جدیه و اصلا حتی نباید یه وعدش هم از یادمون بره یا دیر شه
فک کنم قسمتش این بود که با این مریضیش خونه ما بیاد که من مواظبش باشم ،
مامانینام خوبن و مامان یه کم با مسائل سلامتی و روحیش درگیره و خدارو شکر داداشم بهتره و انگاری کم کم داره یاد میگیره که با مشکلات زندگیش تقابل کنه و هی جا خالی نده که ترکشاش به من و مامانینا بخوره ،
و فک میکنم نهایتا تا آخره امسال بچه دار شن نمیدونم فک میکنم که آدم هرچی کوچیکتره زندگیرو راحتتر میگیره و کمتر نگرانه بخاطره همینه که اونا اصلا به مشکلات بچه فک نمیکنن و میخوان که بیارن ،
خلاصه که فعلا همینطوریاست،
راستی اینم یادم رفت که بگم هوا به شدت گرم شده و به نظره من امسال گرماها زودتر شروع شده،
25 مرداد ماه هم که عروسی داریم و شکر که من لباس دارم و اصلا دغدغه لباس و خرید ندارم
خدارو شکر بازم که تنموم سالمه و تو زندگیمون آرامش داریم ،
درگیره کارم حسابی و اصلا وقت نمیکنم به وبلاگ سر بزنم ، ولی اینبار قول میدم که زودتر بیام و بنویسم ..
فعلا بای