همسر عزیز و مهربانمهمسر عزیز و مهربانم، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
آناد خانوم یعنی خودمآناد خانوم یعنی خودم، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره
اون عصرِ پاییزی قشنگاون عصرِ پاییزی قشنگ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره
میوه ی بهشتیِ خونه ی مامیوه ی بهشتیِ خونه ی ما، تا این لحظه: 3 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

سلام روزهای آینده

بهمن 97 برام خیلی بد بود،بعد از اون چند ماهی طول کشید که خودم رو جمع و جور کنم، ولی امیدوارم که بتونم اون خاطررو با یه خاطره ی خوب جایگزین کنم

آخرین شنبه مرداد ماه

1396/5/28 15:48
نویسنده : آنادمهری
272 بازدید
اشتراک گذاری

دلخورشنبه ها همیشه دلگیره ،

مخصوصا حالا که داره کم کم به خودش شکل پاییزی میگیره،متفکر

روزا کوتاه تر داره میشه و دیگه عصرا تا از دفتر درمیام بیرون هوا تاریک شدهدرسخوان

تا آخره هفته به شهریور میرسیم،هیپنوتیزم

وقتی محصل بودم خیلی از شهریور بدم میومدسبز

چون همش ازش بوی تموم شدن تعطیلات میومدبدبو و از 15 به بعدشم که بدو بدو واسه آماده کردم مقدمات اول مهر بود،سوال

چهارشنبه شب عروسی رو رفتیم علیرغم وسواسی که واسش به خرج داده بودم خیلی بهم خوش نگذشت،

و از همه بدتر حرفایی بود که سره نی نی هی میشنیدم که حالا که دیگه 4 ساله ازدواج کردی و وقتشه واین حرفا ... خیلی لجم درمیومد!!!حسود

پنجشنبه شب و اون مراسم بیخوده پاتختی هم که جای خودش!!!سبز

دیروز که داشتیم تو جاده برمیگشتیم با خودم فک میکردم اینهمه منتظره عروسی بودمنه و از خرداد فکرم درگیر بود و به یه چشم به هم زدنی تموم شد!!اجازه

خلاصه که عروس که خیلی ناز بود و ایشالله که خوشبخت شن،جشن

امروز تقریبا روزم شلوغ و درهم و برهم بود بخاطره مرخصی که رفته بود،زبان

ولی  تا همین الان که ساعت نزدیکای 4 بعدازظهر شده به خوبی جمع و جور شد،چشمک

راستی اینم بگم که دوستامونم دیدیم و تغییراتی که تو زندگیشون ایجاد شده بود محبتمن رو خیلی خیلی خوشحال کرد و واقعا امیدوارم کارا مثل برنامه ریزیاشون پیش بره و خوشبخت شن ایشالله..محبت

خدایا شکرت که همیشه هستی و همیشه دستت رو شونمونهبوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)