اولین شنبه شهریور 98
امروز 2 شهریور 98ِ
اولین روز کاری شهریور 98،
بعد از چهارروز تعطیلی
سه شنبه ی هفته ی پیش تعطیل بود و منم چهارشنبه و پنجشنبرو مرخصی گرفتم و زدیم به دل جاده با همسری ،
رفتیم و دوستامون رو دیدیم و چند روزی باهم وقت گذروندیم و یکم ریلکس شدیم،
خوب بود، تو این روزایی که خیلی استرس دارم و همش نگرانی هایی که واسه بارداری بعدیم دارم درگیرم کرده یه همچین روزایی واقعا واسم کیمیاست و بدون استرس واسم میگذره
اگرچه دیشب خیلی خیلی تو ترافیک موندیم و صاف شدیم ولی به خوشی اون سه روزش میرزید
قبل از رفتن مرخصی از دکتر برنا وقت گرفتم که واسه آخرین نظر برم پیشش و ببینم که باید چیکار کرد،
چون با چند تا نظری که تو این تابستون شنیدم از دکترای مختلف نه تنها واسم راهکاری نشد بلکه بیشتر مردد و بهم ریخته شدم،
دکتر پاکروش که از همه شاهکار تر بود و یه جوری نظر داد که به هر سه تا دکتر بعدی که گفتم که چی گفته هنگ کردن!
دکتر حنطوش زاده هم که کلا نظرش به اتفاقی بودن ماجرا بود و دکتر پیری هم که تقریبا با حنطوش زاده هم نظر بود،
حالا امروز ساعت 6 میرم پیش دکتر برنا که ببینم اگه ایشون هم موافق باشه دیگه آزمایشام رو بدم و اقدام به بارداری کنم ،
توکل به خدا ،
ایشالله که خدا اینبار دیگه خیلی سر به سرم نزاره و یه بچه ی سالم قسمت من و همسری کنه،
این مدت یعنی این دوماهی که از اول سال وقتی به تقویمشون نگاه میکردم به نظرم خیلی طولانی میومد مثل برق و باد گذشت و باورم نمیشه که به یه چشم بهم زدنی رسیدیم به ماه آخر تابستون
اون ماه آخر تابستونم که همیشه از دیر زمان به زود گذشتن شهره بوده،
با این اوصاف تقریبا دیگه فاتحه ی تابستون خونده شد،
البته بهتر
این یکی از بدترین تابستونایی بود که گذروندم خیلی پر استرس بود و اصلا اتفاقات خوبی توش نیفتاد
ولی ایشالله که 6 ماه دوم سال با نوید یه نی نیِ سالم تو دلم ورق سال 98 رو کاملا واسمون عوض کنه
بریم ببینیم که چی میشه...