آخرین غافلگیریِ تابستون 98
امروز 26 شهریورِ 98ِ،
روز سه شنبه
قطعا سال 98 اونم 6 ماهه اولش واسه من خوب نبود
اصلا خوب نبود
پر از استرس و بهم ریختگی
پر از خبرای بد و روزایی که با دلشوره ی شدید از خواب پا شدم
و این آخری هم که دیگه شاهکارِ!!!
قرار بود که یکشبنه پ ر ی و د شم و چقدر برنامه ریزی کرده بودم واسه برنامه ی اقداممون به بارداری تو مهر!
ولی تا امروز که میشه سه روز تاخیر هیچ خبری نیست و هیچ حال و هوایی هم ازش نیست
یکشبنه یه بی بی چک گذاشتم بعد از حدوداً نیم ساعت یه هاله ی کمرنگ انداخت درست مثل بارداریِ قبلیم و با خودم گفتم خدایا مگه میشه با یه بار اقدام اونم بی برنامه باردار شد؟!
فردا صبحش رفتم آزمایش که میشه دیروز صبح و با کمال حیرت وقتی آزمایش اومد نشون داد که بتام شده 10.01 !!!
خودمم مونده بودم که الان چه خبرِ
بر اساس رنج آزمایشگاه از 0 تا 10 منفی
از 10 تا 25 مشکوک و از 25 به بالا هم مثبت محسوب میشه !
ولی همینجا واسم مسجل شد که داره یه جای کار میلنگه!
چون با یه حساب سر انگشتی فهمیدم که با توجه به اقداممون که ازش 14 روز گذشته عدد 10 خیلی خیلی پایینِ!
دوباره دست به نت شدم و یه سرچ هم کردم!
خبرای خوبی نبود و این میتونست نشونه ی حاملگی خارج از رحم باشه
سریع به دکترم تو واتس آپ پیام دادم که اینجوری شده و ایشون فقط گفتن که طی 48 ساعت آینده تکرار کن!
حالا موعد اون 48 ساعت میشه فردا صبح!
حالا اگه بتا رفته باشه بالا و دو برابر شده باشه میشه شک کرد به بارداری البته نه یه بارداری روتین شاید با یه نطفه ی ناقص و ضعیف که شاید حتی به 10 هفته هم نرسه
ولی مشکل اصلی اونجاست که بتا رفته باشه بالا ولی نه به اندازه ی دوبرابر!
اون وقتِ که باید نشست و به اقبالِ من هارهار گریه کرد چون احتمال بارداری خارج از رحم خیلی بالاست که اونم معنیش میشه یه دوره دارو و شاید جراحی و نتیجش میشه اینکه باید یه 6 ماه دیگه منتظر باشم تا دوره ی اطمینانش بگذره!!!
واسم خیلی عجیبِ که چرا تو این قضیه اینهمه زندگی بمن سخت گرفته ؟!
چرا باید یه همچین مساله ای که میتونست خیلی ساده باشه خیلی خوش آیند باشه و روزای خوب واسمون بسازه واسه من اینهمه پیچیده میشد واینهمه اتفاقات ناخوشایند واسم میفتاد!!!