سلام پاییزِ 98
سلام پاییزِ 98،
با خودت روزای خوبی بیار،
واسمون مهربونی کن،
بزار تو همه ی روزات از ته دل بخندیم،
بزار فک کنیم همه ی اتفاقاتِ 6 ماهِ اولت همونجا مونده و فقط و فقط قرارِ این 6 ماه دوم سال پر از اتفاقات خوب باشه، سلامتی باشه، شادی باشه، نی نیِ سالم باشه،وضعیت اقتصادی خوب باشه،
امروز صبح بخاطرِ سرو صدای مدرسه ی نزدیک خونمون خیلی زود بیدار شدم از خواب،
البته هنوز اون ساعت فیزئولوژیکِ بدنم به جابجاییِ ساعتا عادت نکرده و هرروز سرِ همون ساعتِ 6 ماه اول سال بیدار میشم و یه نگاه که به ساعت میندازم میبینم که دقیقا یه ساعت زودتر بیدار شدم،
اتفاقا بدم نیست،
زودتر به سر کار میرسم و از اون طرفم صبا وقت بیشتری واسه انجام کارام دارم!
با شروع سیکلم یکم اعصاب راحتتر شده!
و دارم آنتی بیوتیکهام رو میخورم
و از طرفی احتمالا مهر ماه رو اقدامی انجام ندیم و بریم مسافرت به جاش و اقدام رو بزاریم واسه آبان ماه،
که یکم ریلکستر شیم و از طرفی هم وضعیت بدنیِ من بهتر هم بشه!
حالا ببینیم که شرایط رفتن به مسافرت چطوری میشه،
ایشالله که بشه که بریم ،
البته اگه من بخوام میشه قطعا ولی من یکم نگران مسائل جانبیش هستم که باید یکم بیشتر فکر کنم!
بابا هم رفته ماموریت و فردا میاد،
خلاصه اینکه مهرِ قشنگ خوش اومدی به خونه هامون با بوی خوشِ نارنگی و پرتغال و دونه های یاقوتیِ انار...
مهربونی کن باهامون...