همسر عزیز و مهربانمهمسر عزیز و مهربانم، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
آناد خانوم یعنی خودمآناد خانوم یعنی خودم، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
اون عصرِ پاییزی قشنگاون عصرِ پاییزی قشنگ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره
میوه ی بهشتیِ خونه ی مامیوه ی بهشتیِ خونه ی ما، تا این لحظه: 3 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

سلام روزهای آینده

بهمن 97 برام خیلی بد بود،بعد از اون چند ماهی طول کشید که خودم رو جمع و جور کنم، ولی امیدوارم که بتونم اون خاطررو با یه خاطره ی خوب جایگزین کنم

دومین پنجشنبه ی پاییزی

1398/7/11 10:08
نویسنده : آنادمهری
359 بازدید
اشتراک گذاری

امروز دومین پنجشنبه  از پاییز و روز 11 امِ مهرِ

از روز دوشنبه یعنی دهمین روز سیکلم دیگه لک بینی تموم شد made by Laie البته دکتر هم رفتم  و پرونده ی بارداری شیمیایی من تو 8 مهرِ 98 هم تموم شد  و شد دومین تجربه ی نه چندان خوشایندِ من از تلاش واسه داشتن بچه!

این ماه هم بالطبع خبری نخواهد بود  چون میخوام برم سفر آخر مهر رو و یکم آرامش داشته باشم و نمیخوام خودم رو درگیر مساله ی دیگه ای بکنم چون دقیقا تاریخ سفرم میفتهCapricorn به روزهای انتظارم و نمیخوام فکرم خراب باشه!

خلاصه اینکه ببینیم که چی میشه تا پیش بریم واسه یه آبانِ قوی که ببینیم بالاخره قسمتمون یه بارداریِ بی دردسر و آروم خواهد شد یا نه!

اگه آبان هم نتیجه نگیریم چون تو آذر باید دوز سومِ واکسنمون رو بزنیم و موعدِ چکابِ مجددِ منم هست Morning Coffeeدیگه واسه آذر بالطبع برنامه ای نخواهد بود و برناممون میره واسه بهمن چون دی رو هم باید زمان بدیمRead که از زمان واکسن یه مدت بگذره

حالا هرچی که به صلاح باشه اونجوری بشه 

فقط سلامتی باشه و آرامش 

چون بیشتر از این چیزی نمیخوام فعلا!

واسه اون کلاسای خیاطی Lost the Threadهم خیلی دلم میخواست که برم ولی هم بخاطر هزینش هم به خاطر زمان کلاسا مردد شدم و گذاشتم واسه بعد که ببینیم چی میشه!Winner

از هفته ی گذشته پنجشنبه خیلی روزای پر استرسیI'm OK رو گذروندم اول که بخاطر لکه بینی بود بعدا هم که بخاطر مشکلی بود Electric Shockکه تو دفتر پیش اومد که خیلی خیلی نگرانی واسترس زیادی داشت واسم که واقعا دیروز عصری که رسیدم خونه بدنم از شدت استرس درد میکرد!

ولی امروز نسبتا حالم بهتر بود نه اینکه این مساله حل شده باشه ، نه

ولی یکم سپردم به زمان که شاید به همون بدی که من فکر میکنم نشه دیگه!

از قرصهای آنتی بیوتیکم هم که باید بخورم یه ،یه هفته ای مونده که تموم شه!

حالا امروز میخوام برم خونه که یه نهاری بخوریم و یکم تلویزیون نگاه کنیم و عصری هم با همسری بریم امامزاده صالح و یکم اونجاهارو بگردیم!

و یکم حال و هوامون عوض شه! 

خدایا این روزا فقط و فقط ازت آرامش میخوام و سلامتی!

دیگه هیچی چیز دیگه ای نمیخوام!

بهم کمک کن که بتونم یکم ذهنم رو آروم کنم و به همسرم به زندگیم هم آرامش بدم!

پسندها (2)

نظرات (1)

امیرمهدی و مامانامیرمهدی و مامان
11 مهر 98 10:56
سلام
به خدا توکل کنین هرچه خواست خدا باشه همون میشه. انشاءالله که به زودی مشکلتون حل میشه🌹
آنادمهری
پاسخ
ممنونم عزیزم فعلا که هی اتفاقات عجیب میفته ولی هردفعه با خودم میگم که این دفعه حتما درست میشه