شنبه ی آبان ماهیِ سال 98

سلام..

امروز اولین شنبه ی آبان ماهِ سال 1398ِ!

یه شنبه ی پاییزیِ تمام عیار..

بارونی و سرد..

ولی واسه من خیلی خوش آیندِ،

25 ام مهر رفتیم سفر و 30 ام برگشتیم..

چند روز عالی..

واقعا خیلی خوش گذشت و 6 روز بی دغدقه گذشت..

حیف که زود تموم شد...

ولی خب چه میشه کرد که زندگی عینِ یه روخونست که هیچ وقت واینمیسته اگه قرار باشه وایسته تبدیل به مرداب و گنداب میشه این ماییم که باید تغییررو بپذیریم و باهاش هم گام شیم و ازش جا نمونیم..

خلاصه اینکه ما از سفر برگشتیم ولی سفر از ما برنگشته!!

قرار بود که 28 تا 29 مهر وارد سیکل این ماهم شم ولی هنوز خبری نیست و احتمال میدم بخاطر مشکلی که ماه گذشته داشتم یکم وضعیتم جابجا شده و بهم ریختم! 

همون روزی که برگشتیم قرار بود جواب آزمایشم بیاد و تو مسیر هروقت یادم میفتاد که قرار جواب آزمایشم بیاد یه استرس خیلی خیلی بدی میگرفتم ولی خداروشکر جواب اومد و شب که رسیدیم چک کردم و واسه دکتر توحیدیِ مهربونم که فرستادم همینکه نگاه کرد گفت مشکلی نیست!

حالا که از هفت خوان گذشتیم فعلا مشکل جدیدمون شده اینکه کی سیکل من شروع میشه که واسه روزهای طلایی ماهمون برنامه ریزی کنم ولی فعلا که خبری نیست!

همچنان هم تو رژیمم البته یکم تو مسافرت از زیرش در رفتم ...

روزای آروم و سرد پاییزی شروع شده و من امیدواریم که بالاخره تو یکی از این روزای قشنگ اون اتفاق خوبی که بعد از 7 سال باید تو زندگی ما بیفته ، بیفته بالاخره و زندگیمون رو واسه همیشه تغییر بده..

یکم کم تحمل شدم ولی نسبت به قبل خیلی امیدوارتر هستم و ته دلم روشنِ که اینبار همه چی ختم به خیر میشه..

فردا که یکشنبست و تعطیلِ و بعد دوشنبه که مجدد میایم سرِ کار و دوباره سه شنبه تعطیلِ!!!!

یه هفته ی عالی و یه تایم خیلی خوب واسه من که بعد از خستگی سفر البته از نظر جسمی (روحی که واقعا عالی بود واسم) استراحت کنم و یکم به خودم تایم رفرش شدن بدم

ایشالله که اینبار که دارم اینجا مینویسم اتفاقات خوب واسمون افتاده باشه

خدایا به خودت توکل