سلام روزهای آینده
نمیدونم چی شد امروز که یهو دلم خواست یه وبلاگ داشته باشم که بتونم خاطرات حال و گذشتم توش بنویسم تا شاید روزی که خونواده ی کوچولوی دو نفره ی ما بشه سه نفره ، نی نیمون که بزرگتر شد بشینه و یه روزی خاطرات مامانش چه اونایی که دوست داشته و چه اونایی که دوست نداشترو بخونه !! ...
نویسنده :
آنادمهری
13:59