همسر عزیز و مهربانمهمسر عزیز و مهربانم، تا این لحظه: 39 سال و 1 روز سن داره
آناد خانوم یعنی خودمآناد خانوم یعنی خودم، تا این لحظه: 36 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 11 سال و 10 روز سن داره
اون عصرِ پاییزی قشنگاون عصرِ پاییزی قشنگ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره
میوه ی بهشتیِ خونه ی مامیوه ی بهشتیِ خونه ی ما، تا این لحظه: 3 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

سلام روزهای آینده

بهمن 97 برام خیلی بد بود،بعد از اون چند ماهی طول کشید که خودم رو جمع و جور کنم، ولی امیدوارم که بتونم اون خاطررو با یه خاطره ی خوب جایگزین کنم

درد گردن و پیش به سوی پاییز

1398/6/16 16:18
نویسنده : آنادمهری
331 بازدید
اشتراک گذاری

امروز شنبه 16 شهریور 1398ِ

روز شنبه

و دوتا شنبه ی دیگه هم از شهریور مونده!

چیزی تا پاییز نمونده

هوا خیلی خیلی بهتر و تقریبا در مجموع 8 تا 10 درجه خنک شده!

گردنم بدجوری گرفته و تیر میکشه و تا زیر کتفم درد میگیره و قرصای مترونیدازول هم کارم رو ساخته و عوارض همیشگی مصرفش خیلی بیشتر از قبلِ،

منظورم همون سردرد و سرگیجه و حالت تهوع،

این هفته بخاطر تعطیلات عاشورا و تاسوعا دوشنبه و سه شنبه تعطیلِ 

همسر اصرار میکرد که چهارشنبه و پنجشنبرو مرخصی بگیریم و بریم شمال،

ولی من دلم نمیخواست،

چون همینکه تازه شمال بودیم یه چیزی حدود 20 روز پیشShark Island و بعدم فقط و فقط خستگیش واسم میمونه و بس!

بعدم زیاد شرایط مرخصی فراهم نبود و مرخصی زیادی ندارم و ترجیح دادم نگه دارم واسه پاییز که اگه احیاناً جایی رفتیم.

چهارشنبه ی هفته ی پیش رفتم دکتر و باز معاینه کرد و گفت که یه عالمه عفونت داری و باز بهم مترونیدازول داد!

خسته شدم از اینهمه آنتی بیوتیک خوردن و با توجه به مشکلی که دفعه ی قبل داشتم سرِ بچه دوست ندارم اینبار هم مجبور شم که آنتی بیوتیک بخورم،

از طرفی فک کنم که آخرین باری بود که رفتم مطب دکتر صدیقه برنا،

اصلا راضی نبودم از برخورد و نحوه ی ویزیتش ،Begging

اول اینکه انگاری زورش میاد که حرف بزنه و دومین مساله که خیلی خیلی تو ذوقم زد، وقتی قرار شد که معاینم کنه وقتی رفتم تو اتاق معاینش دیدم پد زیر بیمار قبلی هنوز همونجاست بهش گفتم الان من این رو عوض کنم و ایشون در کمال بی تفاوتی و درحالی که اصلا به خودش زحمت نداد که حتی از جاش بلند شه و همچنان داشتن خربزشون رو نوش جان میکردن!!گفت آره عوض کن و من زیر مریض قبلی رو عوض کردم! و این رسما حالم رو بهم زد !یعنی اگه من نمیگفتم و نمیخواستم که اون رو عوض کنم لابد باید روی همون میخوابیدم که معاینه شم!!!!

اونم مطب زنان که هرکسی میاد با یه بیماری و عفونت میاد!

خلاصه اینکه انقدر از نحوه ی برخورد و بهداشت مطبش بدم اومد که به طور قطع آخرین باریِ که میرم مطبش و دیگه محالِ پام رو بزارم اونجا!

و از طرفی با کلی پرس و جو بالاخره تونستم از بیمارستان صارم و دکتر کرمنیا وقت بگیرم واسه آخر شهریور واسه مشورت بیشتر ولی به احتمال زیاد اینبار هم با دکتر فرشیده توحیدی پیش برم ،

همیشه مهربونِ و با محبت و مطبش خیلی خیلی تمیز و همیشه مثل یه فامیل خیلی نزدیک کنارم وایستاده!

راستی چند روز پیش هم یه خبر خیلی خوبی شد، دوتا از دوستای نزدیکمون خبر دادن که بعد از محرم و صفر عقدشون و کلی ما رو خوشحال کردن و من هم کلی به فکرم که آماده بشم واسه عروسی made by Laieدو ماه بعد ،

اینبار هم فقط یه بار بعد از تاریخ قطعیم اقدام داشتیم که خیلی چشمم آب نمیخوره که خبری شه حالا تا ببینیم که واسه ماه بعد و مهر ماه چه اتفاقی میفته که به احتمال زیاد بازم با برنامه اقدام میکنیم و هردومون امیدواریم که اینبار قسمتتون یه بچه ی سالم باشه،

خدایا توکل به خوودت 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)