مهمووووووووون میادد
سلام
روزای آخره هفترو خیلی دوووست دارم
به قوله همسری از سره هفته هی روزارو میشمری و از روزه چهارشنبه یه لبخنده موزیانه رو لبته
دیروز حوالی ظهرینا بود که مامانه همسری زنگ زد و گفت که امشب میان خونه ما و به احتماله قوی فردا رم تا شب میمونن و شنبه صب میرن خونه خواهر همسره گرامی
مام که قرار بود بریم تولده یکی از دوستامون آخره هفترو ،
خلاصه قرار شد نریم
منم صب پا شدم تا بیام سره کار یکم از کارام و کردم که ظهر که رفتم خونه هل هولکی نرم
و امروزم که موعده تحویله وامم بود
کلی خرکیف بودم
وامم گرفتم و پیشه خودم گفتم چه خوب که میرم خونه و دسته پرم میرم،
ماشینمونم که خدارو شکر اوکی شد
خدا ایشالله همرو کمک کنه مارم توش،
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی