.: اون عصره پاییزی خوب ، 6 سالگیت مبارک :.
سلاااام؛
چقدر حسه خوبی داد وقتی که صبح که وبلاگم رو باز کردم این مطلب رو بالاش دیدم.
اون عصره پاییزی خوب ، 6 سالگیت مبارک
آره خیلی خوب بود.
6 سال گذشت.
درست 6 سال از اون روزی که سرنوشته هر دوی مارو تغییر داد و مارو بهم گره زد گذشت.
چقدر خوب بود ،
چقدر خوبی تو ،
و چقدر خوبه که هستی و ماله منی،
تا وقتی زندم واسه منی!
چقدر همه چی اتفاقی پیش رفت انگار زنجیره ای از اتفاقا افتاد تا ما اون روز عصری باهم آشنا شدیم و گاهی فک میکنم اگه و فقط اگه یکی از اون حلقه های زنجیره نبود تو الان با کسه دیگه ای بودی و منم با یکی دیگه سره سفره عقد نشسته بودم و الان علیرغمه همه مشکلاتی که داریم ،البته از بیرون از رابطمونه، این همه خوشحال و خوشبخت نبودم .
این همه عاشق نبودم.
خدارو شکر میکنم که اون روز عصری اون عصره قشنگه پاییزی و سرد بینه اون همه اتفاقاتی که میتونست بیفته و نیفتاد تو واسم اتفاق افتادی و شدی بهترین اتفاقه زندگیم ،
مرد خونم شدی،
و پدر بچه هایی که نمیدونم کی و چند تا باشن میشی،
مرسی که بمن یه خونه امن عاطفی دادی و دستت سمتم دراز کردی و من محکم تو بغلت گرفتی ،
ممنونم و از خدا سپاسگزارم و ازش میخوام که همیشه با ما باشه و بهمون کمک کنه،و سایه تورو از سره خونمون و سره من کم نکنه و تورم واسم همیشه سره حال و سلامت و خندون نگه داره!!