همسر عزیز و مهربانمهمسر عزیز و مهربانم، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره
آناد خانوم یعنی خودمآناد خانوم یعنی خودم، تا این لحظه: 36 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 11 سال و 8 روز سن داره
اون عصرِ پاییزی قشنگاون عصرِ پاییزی قشنگ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
میوه ی بهشتیِ خونه ی مامیوه ی بهشتیِ خونه ی ما، تا این لحظه: 3 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

سلام روزهای آینده

بهمن 97 برام خیلی بد بود،بعد از اون چند ماهی طول کشید که خودم رو جمع و جور کنم، ولی امیدوارم که بتونم اون خاطررو با یه خاطره ی خوب جایگزین کنم

بهمنم تمومید

1394/11/21 17:45
نویسنده : آنادمهری
282 بازدید
اشتراک گذاری

امروز درست 21 بهمنه و فردا و پس فردام که تعطیله 

چقد حسه خوبیهniniweblog.com

تولده niniweblog.comمامان و داداشم که هست 

چقد ذوق دارم واسشونniniweblog.com

ایشالله که خدا به مامان و بابام عمره طولانی بده

از بچگی همیشه به اسفند ماه علاقمند بودم

خیلیم واسم زود میگذشت niniweblog.com

همش حال و هوای عید و سبزه و خونه تکونیniniweblog.com

مامانم که گندم خیس میکرد دیگه دست از پا نمیشناختم از خوشحالی ،راستی راستی دیگه میدونستم سال تموم شده و تعطیلات پیشه رو...niniweblog.com

چقد آدم تو دورانه کودکی واسش همه چی یه جور دیگستniniweblog.com

عید niniweblog.com،خونه تکلونی niniweblog.comلباسه تازه و بویی که میده،عیدی که از دسته بزرگترا میگیره و هزار جور نقشه ای که واسش میکشه،دید و بازدیدا و حتی همون برنامه های بی رنگ و رو و زوار درفته تلویزیون که اون موقع ها واسم از هزار تا انیمیشنه جور واجور و رنگی الان بیشتر لذت داشت(البته با وجوده اینکه الان هر کارتونی بیاد زودی تهیه میکنم و میبینم)

خلاصه بزرگ شدیم و همه چی تغییر کرد و مشکلات و دیدمون هم به زندگی با خودمون بزرگ و بزرگتر شد،

عاشق شدم و ازدواج کردم niniweblog.comبهترین و مهمترین اتفاقه زندگیم اتفاق افتاد...niniweblog.com

یادمه نوجوون که بودم niniweblog.comهمیشه هر عروسی که میرفتیم با خودم فک میکردم الان همسره آیندم کجاست و کی میتونه باشه و اینکه این لباس رو من کی میپوشم،

خیلی به نظرم بعید و دور میومد،

ولی خیلی زود گذشت !!!

چند روز پیش که خونه مامانمینا بودم یه سری به وسایله قدیمیم زدم روزنامه ها و مجله هایی که دوست داشتم و کلی کارته عروسی که همه عروسای اون کارتا دیگه الان میانسالن و همشون نفری یکی دو تا م بچه دارن و لی اون niniweblog.comموقعا واسه من اسوه ی زیبایی و خوشی بودن

باورم نمیشد که الان همه اون چیزایی که دوست داشتم او روزا  آرزوم بود niniweblog.comرو دارم ولی به اندازه اون دوران خوشحال نیستم

نه اینکه خوشحال نیستم خدا رو شکر از زندگی و انتخابه شریکم خیلی خیلی راضیم بهتره بگم دلخوش نیستم شاید بخاطره اینکه اون روزا حسابهniniweblog.com مشکلات و درده سر و کار بیرون و مشغله و خستگیایه آخره شبم و نکرده بودم و فک میکردم خببببببببب عروس میشم niniweblog.comو میرم سره خونه زندگیم و همه چی آروم و شوهرمم همیشه پیشمه و خلاصه قصه شاه پریووووون niniweblog.comدیگه .........

آخ قصه شاهه پریون niniweblog.comیادش بخیر چقدر بابا واسم قصه میگفت و من همه اون قصه ها رو تو ذهنم مثله یه فیلم میدیدم و امان از اون وقتایی که نصفم میموند و فردا شبش از شوقه niniweblog.comآخر داستان یه ساعت زودتر میرفتم تو تختم.......

کاش بابا همیشه همون قدر جووون و niniweblog.comسر زنده بود..........

دیگه سنی ازش گذشته ....

چروکای صورت و خمیدگی پشتش که میبنم دلم میلرزه ...............

که نکنه یه روزی یه وقتی ..............

وااااااااااااای نه 

خدا نکنه حتی فکرشم واسم غیر ممکنه ............

ای بابا از کجا به کجا رسیدیم .......

از عید و حال و هواش به چه آه و ناله ای رسیدیم ...

بگذریم و به فکرای خوبمون برسیم niniweblog.com...

عید رو من و همسری میریم به احتماله قوی کیشniniweblog.com

خیلی دوست داشتم که با دوستام برم ولی از اونجا که اونا اکثرا هنوز رابطه هاشون رسمی نشده واسشون مقدور نبود......

امیدوارم یه روزی که خیلی هم دور نیست برسه که دسته جمعی با وجودی که هرکی دستش تو دسته عشقشه niniweblog.comبا هم به این جزیره دوست داشتنی بریم 

که من واقعا عاشقشم و هیچ جارو تو ایران به اندازه اونجا دوست ندارم اصلا آدم که غرقه سکوت و آرامشش میشه و دستش به آبه خلیجه فارس میخوره حسه سر زندگی niniweblog.comمیکنه.........

امیدوارم که همه امسال ساله خوبی رو شروع کنن niniweblog.comو هر کسی به نیته خوبی که تو دلش داره برسه ایشالله....

مثله اون دوستم که منتظره بچست niniweblog.comو اون یکی که متنظره مرده niniweblog.comراهشه.. که هر دوتاشون خیلی خیلی واسم عزیزن...

همسری niniweblog.comامسال عید سومین عیدیه که همسرتم به خودم میبالم که تورو دارم ...

مرده خونم مرده مهربونه خونم امیدوارم همیشه در کنارم بخندی... که من با خنده تو زندم niniweblog.comعشقممم..........niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

پسندها (1)

نظرات (0)