همسر عزیز و مهربانمهمسر عزیز و مهربانم، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره
آناد خانوم یعنی خودمآناد خانوم یعنی خودم، تا این لحظه: 36 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 11 سال و 8 روز سن داره
اون عصرِ پاییزی قشنگاون عصرِ پاییزی قشنگ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
میوه ی بهشتیِ خونه ی مامیوه ی بهشتیِ خونه ی ما، تا این لحظه: 3 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

سلام روزهای آینده

بهمن 97 برام خیلی بد بود،بعد از اون چند ماهی طول کشید که خودم رو جمع و جور کنم، ولی امیدوارم که بتونم اون خاطررو با یه خاطره ی خوب جایگزین کنم

پست شهریورماهی

1395/6/23 14:36
نویسنده : آنادمهری
238 بازدید
اشتراک گذاری

امروز سه شنبه استniniweblog.com

و من شنبه و یکشنبرو مرخصی گرفته بودم و دوشنبم که عید قربان بود

چند روزی رفتیم شمال niniweblog.comواقعا بهم خوش گذشت و آرامش داشتم یعنی شمال خیلی خوب بود ولی عوضش یکشنبه شب زود برگشتیم و رفتیم شهرستان که به عقده niniweblog.comپسردایی همسری برسیم

و اونجا همچین از دماغم دراومد که یه جورایی مسافرتم کوفتم شد

زندایی و دایی که حسابی عقدشون رو روم خالی کردن  و فک کنم دیگه شبش راحت خوابیدن 

از طرفی خواهره همسری هم که در چند نوبت حسابی حالم گرفت

مام دوشنبه  همینکه از خواب پا شدیم با یه صبونه سبک دمه نهار قبله اینکه نهار بخوریم جمع و جور کردیم و برگشتیم خونه

یه جورایی خیلی لجم دراومده بود که واسه نهارم وانستادم مخصوصا که خواهره همسر هم که با ما برگشت و زهرشرو تو راهم ریخت

و نمیدونم بخاطره فشاره روحی بود یا خستگی راه همینکه رسیدیم خونه حالم بهم خورد

ولی همش به خودم گفتم بیخیال

چیکار میشه کرد

بعضی از آدمارو نمیتونی از زندگیت حذف کنی  فقط میتونی تمرین کنی که نبینیشون و نشنویشون

امروزم که حسابی کاره و کلی کار دارم ولی من خوشحالم که دارم کار میکنم و بهم کمک میکنه بیخیاله اون حرف و حدیثا شم

ولی حالم خوبه و به آینده امیدوارم و انرژیم مثبته و دلم همش میخواد این روزا بگذره 

همسری هم قبله رفتن اصلا حالش خوب نبود

خیلی خسته بود و دلگیر، شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

خیلی کارش سخته و خیلی بهش فشار میاد شاید boredom.gifبه دلیله اینکه درامدش نسبت به کارش خیلی خیلی کمه و  دست و دلش به کار نمیره ولی خب فعلا چاره ای نیست

داستانهای زندگی داداشم که تمومی نداره مامان بابا داغونن و هرروز یه ماجرای جدیده

ولی چه میشه کرد نمیشه زندگیرو متوقف کرد ...

ایشالله که بهتر میشه ....

توکل به خداali-mahsa

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان آینده
27 شهریور 95 14:00
پست ثابتتون عالی بود. ان شاالله که نی نی زوووود مهمون دلتون میشه