همسر عزیز و مهربانمهمسر عزیز و مهربانم، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره
آناد خانوم یعنی خودمآناد خانوم یعنی خودم، تا این لحظه: 36 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 11 سال و 8 روز سن داره
اون عصرِ پاییزی قشنگاون عصرِ پاییزی قشنگ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
میوه ی بهشتیِ خونه ی مامیوه ی بهشتیِ خونه ی ما، تا این لحظه: 3 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

سلام روزهای آینده

بهمن 97 برام خیلی بد بود،بعد از اون چند ماهی طول کشید که خودم رو جمع و جور کنم، ولی امیدوارم که بتونم اون خاطررو با یه خاطره ی خوب جایگزین کنم

هفت ساله شدیم

1395/8/12 9:19
نویسنده : آنادمهری
195 بازدید
اشتراک گذاری

هفت ساله پیش این روز رو یادت میاد همسری؟

اومدین دنبالمون که بریم بیرون ، غروب بود و هوا هم گرگ و میش ، عصر سرد پاییزی بود....نه من تورو میشناختم نه تو من رو و چه خوب شد که دوستای مشترکمون اونروز سرنوشته مارو رقم زدن،

وقتی دره ماشین رو وا کردم و سوار شدمsmiley اون موقع نمیدونستم که دره یه دنیای جدید رو وا کردم و نیمه گمشدم رو پیدا کردم.

خوب یادمه که شب که برگشتم لپام گل انداخته بود..

پله هارو که بالا میومدم یه حالی بودم Flowerبا خودم فک میکردم یعنی عاشق شدم ....

جالبه که ن هم وقتی نگام کرد بهم گفت قیافت چرا اینجوری شده عاشق شدی؟!!!

خدارو شکر 

خدارو هزاران بار شکر...

مهم اینه که وقتی به گذشته برمیگردم میخندم و به خودم میگم اگرچه خیلی سخت بود خیلی بالا پایین شدم ولی اگه هزار بار هم به عقب برگردم بازم تورو انتخاب میکنم08700000

و فک میکنم این بزرگترین سرمایه زندگیمه...

خیلی خیلی 01700000دوست دارم....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ツمامان و بابای نی نی آیندهツ
12 آبان 95 11:49
سلام عزیزم چقد داستان زندگیتون مثل مایه خوشبحالتون شما به هم رسیدین ماهم احتمالا 4سال بعد بهم برسیم دعا کنید برامون. عشقتون پایدار