همسر عزیز و مهربانمهمسر عزیز و مهربانم، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره
آناد خانوم یعنی خودمآناد خانوم یعنی خودم، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
اون عصرِ پاییزی قشنگاون عصرِ پاییزی قشنگ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
میوه ی بهشتیِ خونه ی مامیوه ی بهشتیِ خونه ی ما، تا این لحظه: 3 سال و 5 ماه سن داره

سلام روزهای آینده

بهمن 97 برام خیلی بد بود،بعد از اون چند ماهی طول کشید که خودم رو جمع و جور کنم، ولی امیدوارم که بتونم اون خاطررو با یه خاطره ی خوب جایگزین کنم

نیمه تابستون

1396/5/17 10:17
نویسنده : آنادمهری
276 بازدید
اشتراک گذاری

نیمه تابستون تموم شد،زیبا

و روزای خیلی خیلی گرمی گذشت و یکم هوا بهتر شده،راضی

یکشنبه شب رفتیم تئاتر و خیلی خیلی بهم خوش گذشت،بغل

بعد از مدتها واقعا واسم یه تنوع خوب بود،راضی

هفته بعدم که میخوایم بریم عروسی،قوی

و آخره هفترو فقط درگیره آماده سازی مقدمات عروسی رفتن بودمجشن

تولد راضیه هم با عروسی تلاقی کردهدلخور

وقتی بهش گفتم که نمیتونیم بریم خیلی ناراحت شدسکوت

خودمم خیلی حال و حوصلش رو نداشتم اجازهبچه های قدیمی دانشگاه میان و بیش از حد مجلس شولوغه کلا دیگه خیلی حال و حوصله شلوغیرو ندارمبی حوصله

فک کنم از علائم پیریخندونک

از مامانینا یکم فاصله گرفتم دیگه خیلی حوصله حواشی مسائلی که اصلا به زندگی من ربط نداررو ندارمنه و با خودم همش میگم از پس زندگی خودم بربیام هنر کردم یه سری موضوعات هست که دیگه خیلی خیلی رفته رو اعصابم و کلافم کردهحسود

آزمایش خونم دادیم و به جز کم خونی مشکل دیگه ای ندارممتفکر ولی باید مشکل رو حل کنم،

همسر هم خیلی کارش سبک شده و دنبال کاره بدجور..سوت

ولی خب همش به خودم میگم ما از این بدتراشم گذروندیم اینم روش ایشالله از همه این روزای سختم میگذریم.خسته

خدایا هیچ وقت دستت رو از شونمون ورنداردلخور

پسندها (1)

نظرات (0)