همسر عزیز و مهربانمهمسر عزیز و مهربانم، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره
آناد خانوم یعنی خودمآناد خانوم یعنی خودم، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره
اون عصرِ پاییزی قشنگاون عصرِ پاییزی قشنگ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
میوه ی بهشتیِ خونه ی مامیوه ی بهشتیِ خونه ی ما، تا این لحظه: 3 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

سلام روزهای آینده

بهمن 97 برام خیلی بد بود،بعد از اون چند ماهی طول کشید که خودم رو جمع و جور کنم، ولی امیدوارم که بتونم اون خاطررو با یه خاطره ی خوب جایگزین کنم

هفته ی اول آذرماه

1398/9/5 16:32
نویسنده : آنادمهری
316 بازدید
اشتراک گذاری

خب خب خب بالاخره ماه آخر پاییز سردِ سال 98 هم از راه رسید 

و چیزی به شروع سال میلادی جدید نمونده

امروز درست 5 روز هم از آذر گذشته و هوا خیلی خیلی سردِ و صد البته و متاسفانه آلوده در تهران

ولی من یه حس خوبِ آرامشی دارم و از تهِ دلم از خدا میخوام که این حس رو همین شکلی واسم نگه داره و نگرانی واسم به وجود نیاد تا بتونم در کمال آرامش این دوران انتظار رو بگذرونم و باردار شم..

قرار بود که این هفته حوالیِ 6 ام پ ر ی و د شم که به صورت کاملا دور از انتظار و غیر منتظرانه شنبه دوم سیکلم شروع شد و همه ی امیدم به بارداری تو این ماه رو نقش بر آب کرد..

باز سپردم به قسمت و باز به خودم گفتم که میدونستی که نباید خیلی عجله کنی واسه بارداری چون با خدا یه قراری گذاشتی که هر موقع صلاح دونست بده فقط حتما یه دونه سالمش رو Baby Girlواست کنار بزاره و سوا کنه..

خلاصه اینکه باز هم باید منتظر باشم تا دوباره با عزمی دوچندان  اقداممون رو شروع کنیم ..

روز شنبه هم یه سر رفتم مطب دکتر شیوا وحیدی که یه سری از ابهاماتی که واسم بود رو باهاش اتمام حجت کنم German Soccerکه مثل همیشه با روی خوش خانوم دکتر مهربون با حال خوبی از مطب اومدم بیرون البته ته دلم همیشه اون دلشورهِ هست و فک میکنم این دلشورهِ باهام بمونه تا زمان بارداری و هفته ی 20 امم که دکتر بهم اطمینان بده که حالِ نی نی ام خوبِ  و این دفعه صاحب یه فرشته ی سالم میشیم 

ولی باید سعی کنم که هرجوری هست این بحران رو بگذرونمVery Funny و از این مرحله از زندگیم هم عبور کنم و دستِ همسر Heart Smileرو هم بگیرم و بهش اطمینان بدم که باید امیدوار بود..Hello

مامانینا در کمتر از یه هفته ی دیگه میرن یه سفر 10 روزِ و از الان دلم واسشون تنگ شدهJazz Bass .. فکر اینکه نتونم هروقت میخوام بهشون زنگ بزنم یا برم پیششون زیاد خوشآیند نیست..

خلاصه اینکه کارِ خاصی نمیکنم این روزا جز اینکه میام سر کار و حواسم همش به روزای تقویمِ که مثل برق و باد میگذرن و همش دارم حساب و کتاب میکنم Readو برنامه ریزی میکنم که ببینم روزای طلاییم رو یه موقع از دست ندم!Fiesta

راستی خبر خوب اینکه این ماه هم دوتا از دوستای خیلی خوب و نزدیکمون هم عقد میکنن Flowerو همگی با هم دعوتیم شمال تولد اون یکی دوستمون و قطعا میشه یه دوره همیِ عالی ..

خدایا خودت کمکم کن که قوی باشم و بتونم از پس همه ی سختی هایی که واسم پیش میاد بربیام..Flower

پسندها (1)

نظرات (1)

فاطمهفاطمه
5 آذر 98 17:17
ان شا الله خیلی زود خدا یه نی نی سالم و ناز و صالح مهمون خونتون کنه.
آنادمهری
پاسخ
ممنونم عزیزم لطف داری