بماند به یادگار از روزگار زیبای کودکی
روزای قشنگی که تمامِ دنیای من تو خونه و تو آغوشِ گرم مامان خلاصه میشد و آرامشم میشد دستای پر محبتِ بابا و نگاهِ گرم و صدای قشنگش که واسم کتاب و شعر میخوند ، و عجله ی من واسه بزرگ شدن و افسوس که زندگی همون روزای قشنگِ کودکی بود که من با عشق بزرگ شدن خیلی راحت و سریع ازشون گذشتم و چهره ی مامان و بابا که دیگه جووون نیست، گربه من ناز نازیه همش به فکر بازیه یه توپ داره قلش میده می گیره و باز ولش میده گربه لیلی باهوشه اما زیاد بازیگوشه یه توپ داره رنگ ووارنگ میزنه به شیشه دنگ و دنگ گربه من نازنازیه همش به فکر بازیه شبها همیشه وقت خواب میره می خوابه تو رختخواب گربه پوری شیطونه هی میره بیرون از خونه شبها کنار حوض میره ...