بهمن تلخ
پسر قشنگم ، امروز شد دو هفته که رفتی دیگه تو دلم نیستی و من دارم تلاش میکنم که به زندگی عادی برگردم ولی همش انگار تو خوابم همش فک میکنم الان بیدار میشم و میبینم که همه ی اینا کابوس بوده و تو دلم داری تکون میخوری کاش میشد باور کرد که همه ی اون 20 ساعتی که درد زایمان داشتم و بعد از 20 ساعت بدن کوچیک و بی دفاعت بدون کوچکترین حرکت و مظلومانه افتاد رو تخت خواب بد بوده!!! کاش میشد انکار کرد که 9 بهمن بما نگفتن که قلب 6 سانتی ت مشکل داره تو خیال من ولی تو 27 خرداد به دنیا میای و من میتونم بهت شیر بدم دیگه شیر تو سینه هام نمونده که درد داشته باشه و واسه غم تو هر وقت که گریه کنم بریزه رو لباسم!!! تو ...