11 سال گذشت
سلام خیلی خیلی وقتِ که نیومدم اینجا، 😉 گفتم حالا که دوباره یه ۱۲ آبانِ دیگه ای شده و ۱۱ امین سالگردِ اون عصرِ قشنگِ پاییزیِ به اون بهونه بیام اینجا یه سر بزنم و از این سوت و کوری درش بیارم و یه خبرایِ خوبی بزارم توش،😊 مهمترین خبرِ خوب اینِ که تو کمتر از ۴۰ روزِ دیگه ما صاحبِ یه جوجه ی فسقلی میشیم 🤰که چند سالی هست که منتظرش بودیم و واسه دیدن و بو کردنش سر از پا نمیشناسیم،👼 اگرچه که تو این ۸ ماه راهِ وحشتناک سختی رو اومدیم🦸♂️🦸♀️ و از شدتِ آمپول و داروهایی که من مجبور به استفاده شدم کلا کبودم که یه روزی سرِ فرصت میام همش رو اینجا تعریف میکنم و مینویسم ،🙋♀️ ولی خب وقتی به آذر 🌬❄❄فکر میکنم میبینم بالا...